$150.00
Inspired by Saadi’s Poem:
You know that I am not calm without you – I can’t bear the burden of parting all these days
Since the day I opened my eyes and saw you – That’s why I don’t see my relatives
I love you, please don’t leave – To your two eyes, which are not useful to me
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
سعدی
HURRY! ONLY LEFT IN STOCK.
Inspired by Hafez's Poem: In the morning, he said, the grass chicken with the newly blooming flowers Don't be too cute in this garden because you bloomed Don't laugh at me from the right side Until the smell of love never reaches him Whoever did not leave the dirt in the pub If you are greedy for that cup, you will be satisfied Oh, maybe your eyelashes should be tightened صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که درین باغ بسی چون تو شکفت گل بخندید که از راست نرنجیم ولی تا ابد بوی محبّت بمشامش نرسد هر که خاک در میخانه برخساره نرفت گر طمع داری از آن جام مرصّع می لعل ای بسا دُر که بنوک مژهات باید سُفت (شعر از: حافظ)
Inspired by Hooshang Ebtehaj's Poem: I did not know the meaning of never Why didn't you come back? من نمیدانستم معنی هرگز را تو چرا بازنگشتی دیگر هوشنگ ابتهاج (سایه)
Inspired by Molana's Poem: Stolen because you are going inside my life You are my sardine, the prosperity of my farm دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من … مولانا
Inspired by Molana's Poem: I cried because of this complaining creature Those are my longings and drunken screams By God, my city will be imprisoned without you I wish to wander in the mountains and the desert One hand is a cup and the other is a supporter I know such a middle dance is a dream زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول آن های و هوی و نعره ی مستانم آرزوست والله که شهر بی تو مرا حبس میشود آوارگی کوه و بیابانم آرزوست یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست مولانا
Inspired by Fathinia's Poem: The leaf is in the breeze who is wandering The heart is in a strange trap which is disorganized life with you What a strange feeling Love is a noble horse which is disobedient برگ در دست نسیمی است که سرگردان است قلب در دام غریبی است که بی سامان است زندگی با تو چه احساس عجیبی دارد عشق آن اسب نجیبی ست که نافرمان است (شعر از: فتحی نیا)
Inspired by Forough Farokhzad's Poem: I left, forgive me and don't say he was unfaithful I had no choice but to escape This fiery love full of hopeless pain He dragged me into the valley of guilt and madness I went, that hot kiss full of longing for you Wash my lips with tears رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی گـناه و جنونم کشانده بود رفتم ، که داغ بوسه پر حسرت ترا با اشک های دیده ز لب شستشو دهم (شعر از: فروغ فرخ زاد)
Reviews
There are no reviews yet.